احترام چیست ؟


مقام و احترام انسان

انسان موجودى است که از هر جهت قابل احترام مى باشد، زیرا او از یک کرامت و شرافت ذاتى برخوردار است تاجایى که گل سرسبد موجودات و جانشین خدا در روى زمین گردید و فرشتگان به کرنش و خضوع در برابر او مامور شدند و به احترام وى، در برابرش سجده کردند.

این عظمت و بزرگى به اندازه اى است که جبرئیل امین در شب معراج، هنگام نماز به نبى اکرم صلی الله علیه و آله اقتدا مى کند و او را برخود مقدم مى دارد، وقتى آن حضرت مى فرماید: شما جلو باشید، جبرئیل مى گوید: اِنّا لا نَتَقَدَّمُ اْلادَمِیّینَ مُنْذُ اُمِرْنا بِالسُّجُودِ لاَِّدَمَ عَلَیْهِ السَّلامُ ما از هنگامى که مامور شدیم بر آدم علیه السلام سجده کنیم، بر آدمیان پیشى نمى گیریم.

احترام به انسان در دو بُعد اساسى قابل بررسى است یکى خوددارى از هتک حرمت او و دیگرى تکریم و احترام گذاشتن به او.

احترام به خویش

ما باید با احترام به خویش بنگریم. ما همچون درختى نیستیم که در مزرعه اى بروید و پس از عمرى محدود بدون هیچ رنجى دنبال کار خویش ‍رود. آدمى هم چون چهارپایان یا موجودات دیگرى نیست که با خوشى زندگى خود را سپرى کند. او نفسى است که خداوند او را بزرگ داشته و خورشید و ماه و هر آنچه را که در زمین است در اختیار او نهاده است آن هم براى هدفى بزرگ.

این هدف چیزى نیست جز دیدار خداوند سبحان و سپس دریافت و کیفر و پاداش.

احترام به نفس از بزرگترین واجبات و تکالیف است زیرا خدا از ما خواسته نفس، عقل، جسد و تمام وجود خویش را معتبر و محترم بداریم روابط اجتماعى ما نیز چنین اقتضا مى کند بلکه خود قواى ما نیز مى خواهد حق آن را ادا کنیم و اهتمامى که شایسته است معمول داریم هم چنان که بر ما لازم است خویشتن را محترم بداریم باید دیگران نیز محترم بداریم و بر آن ها نیز همین تکلیف ما وارد است تا در نتیجه اعتبار متبادل بین تمام افراد عدل و آسایش عمومى بوجود آید احترام به نفس بهترین فضیلتى است که انسان بدان آرایش مى شود.

فیثاغورث به شاگردش اندرز مى دهد که همیشه خویشتن را محترم بدار زیرا هر کس خود را محترم شمارد عقل و بدنش را از رذائل و پستی ها محفوظ داشته است این صفت پایه هر فضیلت است اساس عفت تعقل و پاکیزگى و پرهیزکارى و دیانت است.

ماتن میگوید احترام به نفس سرچشمه هر کار پسندیده است. کسى که خود را محترم ندارد آن را حقیر می داند در این وقت در نظر دیگران هم تحقیر مى شود و کسى که شیوهاش پستى باشد کامیاب نشود.

گونه هاى احترام

در اسلام، براى حفظ حرمت انسان و زندگى اجتماعى او، قوانین ویژه اى وضع گردیده، بگونه اى که اگر کسى جان، مال و ناموس دیگران را مورد تجاوز قرار دهد و یا آبروى آنان را خدشه دار سازد تحت پیگرد قانونى قرار مى گیرد و در مواردى حدود الهى در مورد او به اجرا در مى آید.

چنین فردى علاوه بر این که ممکن است عده اى را بى سرپرست یا خجل و شرمسار سازد، خود نیز به خاطر ناراحتی هاى روانى و انزواى از جامعه، آرامش و قرار نخواهد داشت. بالاتر از همه سرافکندگى اوست به هنگام پاسخگویى نزد پروردگارى که پناهگاه و امیدى بجز سایه رحمت او نیست؛ حضرت على علیه السلام به نقل از رسول گرامى اسلام صلی الله علیه و آله مى فرماید: فَمَنِ اسْتَطاعَ مِنْکُمْ اَنْ یَلْقىَ اللّهَ سُبْحانَهُ وَ هُوَ نَقِىُّ الرّاحَةِ مِنْ دِماءِ الْمُسْلِمینَ وَ اَمْوالِهِمْ، سَلیمُ الِّلسانِ مِنْ اَعْراضِهِمْ، فَلْیَفْعَلْ؛ کسى از شما که توانا باشد خداى سبحان را ملاقات کند در حالى که دستش از خون مسلمانان و دارایى آنان پاک و زبانش از هتک آبروى آنان سالم باشد. باید چنین کند. [۱]

با توجه به آنچه به اجمال بیان گردید و عنایت به این که اندیشه و نظر دیگران نیز قابل احترام مى باشد؛ گونه هاى احترام عبارتند از:

احترام به جان

در اسلام، جسم انسان از همان ابتداى آفرینش که نطفه اى بیش نیست مورد حمایت قرار مى گیرد و کسانى که جان دیگران را به خطر مى اندازند، بشدت نکوهش شده اند، قرآن کریم در این باره مى فرماید: «...مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا»؛ هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسان ها را کشته؛ و هر کس انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است. [۲]

احترام به مال

اهمیت اموال مردم نیز در ردیف جانشان است. از این رو، پیشوایان دینى در کنار سفارش به حفظ خون دیگران احترام به مال آنان را نیز متذکر شده اند. چنان که رسول گرامى اسلام در اجتماع بزرگ عید قربان فرموده است: ...اِنَّ حُرْمَةَ اَمْوالِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ حُرْمَةَ دِمائِکُمْ، کَحُرْمَةِ یَوْمِکُمْ هذا فى شهرکُمْ هذا وَ فى بَلَدِکُمْ هذا اِلى اَنْ تَلْقَوْا رَبَّکُمْ، فَیَسْاءَلُکُمْ عَنْ اَعْمالِکُمْ...؛ همانا حرمت اموال و خون هاى شما بر یکدیگر همانند حرمت این روز، در این ماه و این سرزمین است تا پروردگارتان را ملاقات کنید و شما را از کردارتان پرس و جو کند.

احترام به اموال مردم، شامل امانتدارى، تصرف مجاز و با رضایت خاطر صاحب مال، پرداخت حقوق مالى و بدهى مردم، حفظ و نگهدارى و مانند آن مى شود. این حریم ها براى آن است که اموال تباه نگردد، انسان ها کشته نشوند، کینه توزى و نزاع در جامعه رواج پیدا نکند، کسب و کار ترک نگردد و مردم با آسودگى خاطر اموالشان را براى دفع نیازهاى یکدیگر به جریان بیندازند.

احترام به ناموس

دین مبین اسلام احترام به ناموس دیگران را یکى از امور بسیار مهم مى داند، از این رو، با وضع مقررات و محدودیت هایى همانند دستور به (پوشش) براى زنان و بازداشتن مردان از (چشم چرانى) و... حریمى را براى ناموس ‍ دیگران تعیین نموده و هتک آن را مورد نکوهش قرار داده است.

رسول گرامى اسلام صلی الله علیه و آله در این باره مى فرماید: لَیْسَ مِنّا مَنْ خانَ مُسْلِماً فِى اَهْلِه وَ مالِهْ؛ از ما نیست کسى که به اهل و مال مسلمانى خیانت کند. [۳]

حرمت آبرو

حیثیت و آبرو محورى است که بیشتر روابط انسان با مردم و توجه آن ها به او، بر گرد آن مى چرخد، بدین جهت دیگران نسبت به آبروى مؤمن دو وظیفه مهم دارند: یکى حفظ آبروى او و دیگرى دفاع از آن.

1.حفظ آبرو

مهمترین راه حفظ آبروى برادر دینى، پوشیدن کاستیها و زشتی هاى اوست. از این رو، خداى بزرگ با این که از عیان و نهان بشر آگاه است، عیوب او را بر ملا نمى سازد. پس براى انسانى که خود از کاستى و عیب خالى نیست: چگونه رواست که به جستجوى عیوب و نواقص دیگران بپردازد و یا با سخن چینى و غیبت و... در پى بد نام کردن و آشکار ساختن لغزش هاى آنان باشد؟

راه دیگر این که از سبک کردن و تحقیر او بپرهیزد، بنابراین، مسخره کردن مؤمن، برجسته نمودن نقص هاى ظاهرى او، سرزنش وى به خاطر خطاهایى که خواسته یا ناخواسته مرتکب شده است، تندى و خشونت در برابر درخواست وى و هم چنین نگاه حقارت آمیز به او، بویژه اگر در جمع دیگران باشد، هتک آبروى او محسوب مى شود.

نتیجه این که هر گونه برخورد و سخن سرایى که موجب تزلزل شان و مرتبه برادر دینى بشود، از نظر اسلام نکوهیده است. امام صادق علیه السلام در این باره مى فرماید:

مَنْ رَوى عَلى مُؤْمِنٍ رِوایهً یُریدُ بِها شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِه لِیَسْقُطَ مِنْ اَعْیُنِ النّاسِ اَخْرَجَهُ اللّهُ مِنْ وِلایَتِه اِلى وِلایَةِ الشَّیْطانِ فَلا یَقْبَلُهُ الشَّیْطانُ؛ آن که بر ضدّ مؤمنى به قصد آبروریزى و از بین بردن آقایى او سخنى گوید تا از چشم مردم بیفتد، خداوند او را از ولایت خود خارج و به طرف ولایت شیطان رها مى کند، ولى شیطان نیز او را نمى پذیرد. [۴]

گفتنى است که چنان چه این برخورد ناپسند با توهین نیز همراه باشد، مانند القاب زشت و نسبت هاى ناروا چه بسا که موجب (قذف) دیگران نیز بشود که این خود علاوه بر آثار و عواقب اخروى، مجازات هایى را نیز به دنبال دارد که به وسیله حاکم اسلامى بر شخص قاذف به اجرا درمى آید.

2.دفاع از آبرو

هر مسلمانى وظیفه دارد به اندازه توان خویش، نگذارد که دیگران آبروى برادر دینى اش را خدشه دار سازند. در این باره نوشته اند که مردى در حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله از آبروى کسى سخن به میان آورد و در همان جا فردى دیگر در مقام دفاع از آن برآمد، حضرت فرمود: مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ اَخیهِ کانَ لَهُ حِجاباً مِنَ النّارِ؛ کسى که جلوى آبروریزى برادر مؤمنش را بگیرد، از آتش دوزخ در امان است. [۵]

احترام متقابل

منطق تعلیم و تربیت اسلام بر این مبنا است که هر فردى که فاقد نوعى از کمالات است باید به افرادى که واجد همان نوع از کمالات هستند در جهت کسب آن کمالات احترام گذارده و یا احیانا از آن ها اطاعت کنند و براى آن که همه افراد مورد احترام یکدیگر باشند به همه آن ها دستور مى دهد که در محیط اسلامى با احترام به یکدیگر احترام متقابل را به همدیگر جلب نمایند و آن چه در میان آن ها مبادله مى شود و آن ها را زیر پوشش خود قرار مى دهد همان احترام و ارج نهادن به شخصیت افراد باشد.

احترام مردم به یکدیگر در منطق اسلام باید از انگیزه الهى بر خوردار باشد و نباید ارج نهادن مردم به یکدیگر از ترس ‍ یا طمع و امثال آن ها مایه گیرد چون اگر انگیزه احترام به یکدیگر ترس و یا آزمندی هاى دنیوى باشد شخصیت آن ها دچار فرومایگى و ابتذال گشته و آن جامعه به استبداد و زور گوئى ترس مداران و زور گویان و سروتمندان بارور مى گردد.

اگر در جامعه‌اى احترام الهام یافته از ترس و طمع و آزمندى به جاه و مال حکومت کند باید چنین احترامى را ذلت و خوارى و فرو مایگى و تملق نامید. این گونه احترام ها نه تنها احترامى را از طرف مقابل جلب نمى کند بلکه طرف را وا مى دارد که چنگ و دندان ترس و بیم و عوامل طمع زاى خود را تیز تر کرده تا براى کوباندن و تحقیر و در هم شکستن شخصیت طرف و زور گوئى به او داراى کارائى بیشتر و فزونترى گردد.

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله شَرُّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ الَّذِینَ یُکْرَمُونَ اتِّقَاءَ شَرِّهِمْ؛ رسول گرامى اسلام صلی الله علیه و آله: بدترین مردم در پیشگاه خدا وند در روز قیامت کسانى هستند که از ترس بدى و شرارتشان مورد احترام دیگران قرار می گیرند.[۶]

راستى چقدر افراد تهى از شخصیتند که دیگران بعلت ترس از آنان و یا به خاطر طمع و چشم داشت به مطامع دنیوى از ناحیه آن ها به آنان احترام می گذارند این احترام همان احترامى است که برخى از روانکاوان آن را ترس تلطیف یافته و یا به عبارت دیگر تملق و فرومایگى آبرومندانه مى نامند بنابر آن احترام در اسلام از آن نظر و آن گاه مطلوب است که از هیچ آمیزه و انگیزه اى جز آمیزه و انگیزه الهى و انسانى الهام نگیرد.

و اگر خدا و فرمان و رضاى او باعث و انگیزه این رابطه خوش آیند در میان جامعه باشد قهرا این احترام از دوام و ثبات بر خوردار بوده و مى تواند در پاسدارى از شخصیت افراد آن جامعه به مدد بر خیزد.و باید صرفا همه افراد جامعه از احترام متقابل بر خوردار باشند. و هیچ کس ‍حق ندارد دیگرى را تحقیر کند.

روشهاى احترام[ویرایش]

انسان به خاطر نسبت ها و روابطى که با همنوعان خود دارد، با آن ها نشست و برخاست مى کند و شایسته است که شیوه هایى مناسب با شان و مقامشان برگزیند.

از آن جا که این روش ها را نمى توان به تعداد معیّنى برشمرد از شهید ثانى یکى از فقهاى بزرگ شیعه چنین نقل شده است: (تعظیم مؤمن تا آنجا که عرف زمان مى پسندد جایز است.)

تجلیل و تکریم دیگران ممکن است به دو روش زیر صورت گیرد:

روش گفتارى[ویرایش]

شایسته است که یک مسلمان در مقام گفتار با دیگران سخنان نیک و سنجیده بگوید و با زبانى خوش آنان را مورد خطاب قرار دهد، قرآن کریم مى فرماید: «...قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً»؛ با مردم به خوبى سخن گویید.[۷]

از این خطاب عمومى که بگذریم، قرآن کریم و ائمه اطهارعلیه السلام در خصوص بعضى موارد بر گفتار کریمانه تاکید دارند.

قرآن کریم درباره احترام به پدر و مادر مى فرماید: «...وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً»؛ با گفتارى لطیف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو! [۸]

در مورد برخورد با نیازمندان آمده است که اگر نمى توانى نیازشان را برطرف نمایى: «...فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً»؛ با آنان سخن نیکِ تواءم با احترام داشته باش. [۹]

امام سجاد علیه السلام درباره احترام در گفتار نسبت به معلم مى فرماید: صدایت را از صداى او بلندتر نکن و هرگاه کسى از او چیزى بپرسد تو در پاسخ پیشدستى نکن... در محضرش با کسى سخن نگو.

روش کردارى[ویرایش]

احترام در عمل و کردار به این است که انسان برادر دینى اش را در محذور قرار ندهد، به درخواست هایش توجه کند. اگر دعوت یا هدیه اى داشت با روى گشاده بپذیرد؛ چنان که رسول گرامى اسلام صلی الله علیه و آله مى فرماید: مِنْ مَکْرَمَةِ الرَّجُلِ لاَِخیهِ اَنْ یَقْبَلَ تُحْفَتَةُ وَ اَنْ یَتَّحِفَهُ بِما عِنْدَهُ وَ لایَتَکَلَّفَ لَهُ شَیْئاً؛ از بزرگداشت برادر دینى این است که هدیه اش را بپذیرد و از آن چه دارد نسبت به او مضایقه نکند و به خاطر او خود را به تکلّف نیندازد. [۱۰]

سیره عملى آن حضرت نیز روش هایى دیگر از احترام را مى‌آموزد؛ هنگامى که برادران دینى بر آن بزرگوار وارد مى شدند، به احترامشان از جا برمى خاست، براى آنان جا باز مى کرد و زیر انداز پهن مى نمود، حتى گاهى عباى خود را از دوش کشیده براى دیگران مى انداخت، براى تکیه دادنشان بالش فراهم مى ساخت و اگر برادر دینى اش از راه دور مى‌آمد، چند قدمى به استقبالش رفته و او را به آغوش مهر مى کشید و پیشانى اش را مى‌ بوسید.

عَنِ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله قَالَ التَّقْوَى إِجْلَالُ اللَّهِ وَ تَوْقِیرُ الْمُؤْمِنِینَ؛ تقوا احترام گذاشتن به خداوند و احترام گذاشتن به مومنین است. [۱۱]

مصباح الشریعة قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام لَا یُعَظِّمُ حُرْمَةَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا مَنْ عَظَّمَ اللَّهُ حُرْمَتَهُ عَلَى الْمُسْلِمِینَ وَ مَنْ کَانَ أَبْلَغَ حُرْمَةً لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ کَانَ أَشَدَّ حُرْمَةً لِلْمُسْلِمِینَ وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِحُرْمَةِ الْمُسْلِمِینَ فَقَدْ هُتِکَ سَتْرُ إِیمَانِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ إِنَّ مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ إِعْظَامَ ذَوِی الْقُرْبَى فِی الْإِسْلَامِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله مَنْ لَمْ یَرْحَمْ صَغِیراً وَ لَایُوَقِّرْ کَبِیراً فَلَیْسَ مِنَّا. قال الصّادق علیه السّلام: لایعظّم حرمة المسلمین الا من قد عظّم اللّه حرمته على المسلمین، و من کان ابلغ حرمة للّه و رسوله، کان اشدّ حرمة للمسلمین، و من استهان بحرمة المسلمین فقد هتک ستر ایمانه.

حضرت امام صادق علیه السّلام مى‌فرماید که: بزرگ نمى‌دارد عزّت و حرمت مسلمانان را مگر کسى که عظیم کرده باشد خداى تعالى عزّت او را بر مسلمانان. حاصل آن که هر که از براى خدا، عزّت و حرمت مؤمنان و مسلمانان بجا مى آرد و تعظیم ایشان محض از براى خدا مى‌کند، حضرت خداوند عالم نیز او را در نظرهاى مردم عزیز و محترم مى‌ دارد، و هر که مبالغه در احترام الهى و رسول او بیشتر مى‌کند، البتّه احترام و عزّت مؤمنان را نیز بیشتر مى کند، و هر که در پى استخفاف مؤمنان است و ایشان را به نظر حقارت نظر مى کند و مرتبه ایشان را سهل مى‌ گیرد و رخنه در احترام ایشان مى‌ کند، به تحقیق که استخفاف انبیا کرده است و پرده حرمت انبیا را دریده است.

قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: انّ من اجلال اللّه تعالى، اعظام ذى القربى فی الاسلام؛ حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید که: از جمله تعظیم خداوند عالم است تعظیم کردن هر که قریب العهدتر است به آن حضرت در اسلام.

و قال النّبىّ صلّى اللّه علیه و آله: من لم یرحم صغیرا و لایوقّر کبیرا فلیس منّا؛ و نیز آن حضرت مى فرماید که: هر که رحم نکند اطفال مسلمانان را و تعظیم و توقیر پیران ایشان بجا نیارد، پس ‍ او نیست از امّت من، و من از او ناراضى و بیزارم.

اعلامیه حقوق بشر چون بر اساس احترام به انسانیت و آزادى و مساوات تنظیم شده و براى احیاى حقوق بشر به وجود آمده، مورد احترام و تکریم هر انسان با وجدانى است. ما مردم مشرق زمین از دیر زمان از ارزش و مقام و احترام انسان دم زده ایم. در دین مقدس اسلام انسان، حقوق انسان، آزادى و مساوات آن ها نهایت ارزش و احترام را دارد. نویسندگان و تنظیم کنندگان این اعلامیه و هم چنین فیلسوفانى که در حقیقت الهام دهنده نویسندگان این اعلامیه هستند، مورد ستایش و تعظیم ما مى باشند.

ولى چون این اعلامیه یک متن فلسفى است، به دست بشر نوشته شده نه به دست فرشتگان، استنباط گروهى از افراد بشر است، هر فیلسوفى حق دارد آن را تجزیه و تحلیل کند و احیانا نقاط ضعفى که در آن مى بیند تذکر دهد.

این اعلامیه خالى از نقاط ضعف نیست ولى ما در این مقاله روى نقاط ضعف آن انگشت نمى گذاریم، روى نقطه قوت آن انگشت مى گذاریم.

تکیه گاه این اعلامیه (مقام ذاتى انسان) است، شرافت و حیثیت ذاتى انسان است. از نظر این اعلامیه انسان به واسطه یک نوع کرامت و شرافت مخصوص به خود داراى یک سلسله حقوق و آزادی ها شده است که سایر جانداران به واسطه فاقد بودن آن حیثیت و شرافت و کرامت ذاتى، از آن حقوق و آزادی ها بى بهره اند. نقطه قوت این اعلامیه همین است.

تنزل و سقوط انسان در فلسفه هاى غربى

این جا است که بار دیگر با یک مساله فلسفى کهن مواجه مى شویم: ارزیابى انسان، مقام و شرافت انسان نسبت به سایر مخلوقات، شخصیت قابل احترام انسان. باید بپرسیم آن حیثیت ذاتى انسانى که منشا حقوقى براى انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و کبوتر متمایز ساخته چیست؟ و همین جا است که یک تناقض واضح میان اساس اعلامیه حقوق بشر از یک طرف و ارزیابى انسان در فلسفه غرب از طرف دیگر نمایان مى گردد.

در فلسفه غرب سال ها است که انسان از ارزش و اعتبار افتاده است. سخنانى که درگذشته درباره انسان و مقام ممتاز وى گفته مى شد و ریشه همه آن ها در مشرق زمین بود، امروز در اغلب سیستم هاى فلسفه غربى مورد تمسخر و تحقیر قرار مى‌گیرد.

انسان از نظر غربى تا حدود یک ماشین تنزل کرده است، روح و اصالت آن مورد انکار واقع شده است. اعتقاد به علت غایى و هدف داشتن طبیعت یک عقیده ارتجاعى تلقى مى‌گردد.

در غرب از اشرف مخلوقات بودن انسان نمى توان دم زد، زیرا به عقیده غرب عقیده به اشرف مخلوقات بودن انسان و این که سایر مخلوقات طفیلى انسان و مسخر انسان مى باشند ناشى از یک عقیده بطلمیوسى کهن درباره هیئت زمین و آسمان و مرکزیت زمین و گردش کرات آسمانى به دور زمین بود؛ با رفتن این عقیده جایى براى اشرف مخلوقات بودن انسان باقى نمى ماند.

از نظر غرب، این ها همه خودخواهی هایى بوده است که در گذشته دامن گیر بشر شده است. بشر امروز متواضع و فروتن است، خود را مانند موجودات دیگر بیش از مشتى خاک نمى داند، از خاک پدید آمده و به خاک باز مى گردد و به همین جا خاتمه مى یابد.

غربى متواضعانه روح را به عنوان جنبه اى مستقل از وجود انسان و به عنوان حقیقتى قابل بقا نمى شناسد و میان خود و گیاه و حیوان از این جهت فرقى قائل نمى شود. غربى میان فکر و اعمال روحى و میان گرماى زغال سنگ از لحاظ ماهیت و جوهر تفاوتى قائل نیست؛ همه را مظاهر ماده و انرژى مى شناسد.

از نظر غرب صحنه حیات براى همه جانداران و از آن جمله انسان میدان خونینى است که نبرد لاینقطع زندگى آن را به وجود آورده است. اصل اساسى حاکم بر وجود جانداران و از آن جمله انسان اصل تنازع بقا است.

انسان همواره مى کوشد خود را در این نبرد نجات دهد. عدالت و نیکى و تعاون و خیرخواهى و سایر مفاهیم اخلاقى و انسانى همه مولود اصل اساسى تنازع بقا مى باشد و بشر این مفاهیم را به خاطر حفظ موقعیت خود ساخته و پرداخته است.

از نظر برخى فلسفه هاى نیرومند غربى انسان ماشینى است که محرک او جز منافع اقتصادى نیست. دین و اخلاق و فلسفه و علم و ادبیات و هنر همه رو بناهایى هستند که زیر بناى آن ها طرز تولید و پخش و تقسیم ثروت است؛ همه این ها جلوه ها و مظاهر جنبه هاى اقتصادى زندگى انسان است.

خیر، این هم براى انسان زیاد است؛ محرک و انگیزه اصلى همه حرکت ها و فعالیت هاى انسان عوامل جنسى است. اخلاق و فلسفه و علم و دین و هنر همه تجلیات و تظاهرات رقیق شده و تغییر شکل داده عامل جنسى وجود انسان است.

من نمى دانم اگر بناست منکر هدف داشتن خلقت باشیم و باید معتقد باشیم که طبیعت جریانات خود را کورکورانه طى مى کند، اگر یگانه قانون ضامن حیات انواع جاندارها تنازع بقا و انتخاب اصلح و تغییرات کاملا تصادفى است و بقا و موجودیت انسان مولود تغییرات تصادفى و بى هدف و یک سلسله جنایات چند میلیون سالى است که اجداد وى نسبت به انواع دیگر روا داشته تا امروز به این شکل باقى مانده است.

اگر بناست معتقد باشیم که انسان خود نمونه اى است از ماشین هایى که اکنون خود به دست خود مى سازد، اگر بنا است اعتقاد به روح و اصالت و بقاى آن خودخواهى و اغراق و مبالغه درباره خود باشد، اگر بناست انگیزه و محرک اصلى بشر در همه کارها امور اقتصادى یا جنسى یا برترى طلبى باشد، اگر بناست نیک و بد به طور کلى مفاهیم نسبى باشند و الهامات فطرى و وجدانى سخن یاوه شمرده شود، اگر انسان جنسا بنده شهوات و میل هاى نفسانى خود باشد و جز در برابر زور سر تسلیم خم نکند، و اگر... چگونه مى توانیم از حیثیت و شرافت انسانى و حقوق غیر قابل سلب و شخصیت قابل احترام انسان دم بزنیم و آن را اساس و پایه همه فعالیت هاى خود قرار دهیم؟!

غرب در باره انسان دچار تناقض شده است.

در فلسفه غرب تا آن جا که ممکن بوده به حیثیت ذاتى انسان لطمه وارد شده و مقام انسان پایین آمده است. دنیاى غرب از طرفى انسان را از لحاظ پیدایش و عللى که او را به وجود آورده است، از لحاظ هدف دستگاه آفرینش درباره او، ازلحاظ ساختمان و تار و پود وجود و هستى اش، از لحاظ انگیزه و محرک اعمالش، از لحاظ وجدان و ضمیرش، تا این اندازه او را پایین آورده که گفتیم.

آن گاه اعلامیه بالا بلند درباره ارزش و مقام انسان و حیثیت و کرامت و شرافت ذاتى و حقوق مقدس و غیر قابل انتقالش صادر مى کند و همه افراد بشر را دعوت مى کند که به این اعلامیه بالا بلند ایمان بیاورند.

براى غرب لازم بود اول در تفسیرى که از انسان مى کند تجدید نظرى به عمل آورد، آن گاه اعلامیه هاى بالا بلند در زمینه حقوق مقدس و فطرى بشر صادر کند.

من قبول دارم که همه فلاسفه غرب انسان را آن چنان که شرح داده شد تفسیر نکرده اند؛ عده زیادى از آن ها انسان را کم و بیش آن چنان تفسیر کرده اند که شرق تفسیر مى کند.

نظر من طرز تفکرى است که در اکثریت مردم غرب به وجود آمده و مردم جهان را تحت تاثیر قرار داده است.

اعلامیه حقوق بشر را باید کسى صادر کند که انسان را در درجه اى عالیتر از یک ترکیب مادى ماشینى مى بیند، انگیزه‌ ها و محرک هاى انسان را منحصر به امور حیوانى و شخصى نمى داند، براى انسان وجدان انسانى قائل است.

اعلامیه حقوق بشر را باید شرق صادر کند که به اصل انى جاعل فى الارض خلیفة بقره 30 ایمان دارد و در انسان نمونه اى از مظاهر الوهیت سراغ دارد. کسى باید دم از حقوق بشر بزند که در انسان آهنگ سیر و سفرى تا سر منزل یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه انشقاق 86 قائل است.

اعلامیه حقوق بشر شایسته آن سیستم هاى فلسفى است که به حکم و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها شمس 7 ـ 8 در سرشت انسان تمایل به نیکى قائلند.

اعلامیه حقوق بشر را باید کسى صادر کند که به سرشت بشر خوشبین است و به حکم لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم تین 4 آن را معتدلترین و کاملترین سرشت ها مى داند.

آن چه شایسته طرز تفکر غربى در تفسیر انسان است، اعلامیه حقوق بشر نیست بلکه همان طرز رفتارى است که غرب عملا درباره انسان روا مى دارد؛ یعنى کشتن همه عواطف انسانى، به بازى گرفتن ممیزات بشرى، تقدم سرمایه بر انسان، اولویت پول بر بشر، معبود بودن ماشین، خدایى ثروت، استثمار انسان ها، قدرت بى نهایت سرمایه دارى، که اگر احیانا یک نفر میلیونر ثروت خود را براى بعد از خودش به سگ محبوبش منتقل کند آن سگ احترامى ما فوق احترام انسان ها پیدا مى کند؛ انسان ها در خدمت یک سگ ثروتمند به عنوان پیشکار، منشى، دفتردار استخدام مى‌شوند و در مقابل او دست به سینه مى‌ ایستند و تعظیم مى ‌کنند.

غرب، هم خود را فراموش کرده و هم خداى خود را

مساله مهم اجتماع بشر در امروز این است که بشر به تعبیر قرآن خود را فراموش کرده است، هم خود را فراموش کرده و هم خداى خود را. مساله مهم این است که خود را تحقیر کرده است، از درون بینى و توجه به باطن و ضمیر غافل شده و توجه خویش را یکسره به دنیاى حسى و مادى محدود کرده است.

هدفى براى خود جز چشیدن مادیات نمى بیند و نمى داند، خلقت را عبث مى انگارد، خود را انکار مى کند، روح خود را از دست داده است. بیشتر بدبختی هاى امروز بشر ناشى از این طرز تفکر است و متاسفانه نزدیک است جهانگیر شود و یک باره بشریت را نیست و نابود کند.

این طرز تفکر درباره انسان سبب شده که هر چه تمدن توسعه پیدا مى‌کند و عظیم تر مى‌گردد، متمدن به سوى حقارت مى‌ گراید. این طرز تفکر درباره انسان موجب گشته که انسان هاى واقعى را همواره در گذشته باید جستجو کرد و دستگاه عظیم تمدن امروز به ساختن هر چیز عالى و دست اول قادر است جز به ساختن انسان.

گاندى مى‌گوید: غربى براى آن مستحق دریافت لقب خدایى زمین است که همه امکانات و موهبت هاى زمینى را مالک است. او به کارهاى زمینى قادر است که ملل دیگر آن ها رادر قدرت خدا مى دانند. لکن غربى از یک چیز عاجز است و آن تامل در باطن خویش است. تنها این موضوع براى اثبات پوچى درخشندگى کاذب تمدن جدید کافى است.

تمدن غربى اگر غربیان را مبتلا به خوردن مشروب و توجه به اعمال جنسى نموده است، به خاطر این است که غربى به جاى (خویشتن جویى) در پى نسیان و هدر ساختن خویشتن است. قوه عملى او بر اکتشاف و اختراع و تهیه وسایل جنگى، ناشى از فرار غربى از (خویشتن) است نه قدرت و تسلط استثنایى وى بر خود... ترس از تنهایى و سکوت، و توسل به پول، غربى را از شنیدن نداى باطن خود عاجز ساخته و انگیزه فعالیت هاى مداوم او همین ها است.

محرک او در فتح جهان، ناتوانى او در حکومت به خویشتن است. به همین علت غربى پدید آورنده آشوب و فساد در سراسر دنیا است... وقتى انسان روح خود را از دست بدهد، فتح دنیا به چه درد او مى‌خورد... کسانى که انجیل به آنان تعلیم داده است که در جهان مبشر حقیقت و محبت و صلح باشند، خودشان در جستجوى طلا و برده به هر طرف روانند؛ به جاى این که مطابق تعالیم انجیل در مملکت خداوند در جستجوى بخشش و عدالت باشند، براى تبرئه سیئات خود از حربه مذهب استفاده مى کنند و به جاى نشر کلام الهى، بر سر ملت ها بمب مى ریزند.

و به همین علت اعلامیه حقوق بشر بیش از همه و پیش از همه از طرف خود غرب نقض شده است. فلسفه اى که غرب عملا در زندگى طى مى کند، راهى جز شکست اعلامیه حقوق بشر باقى نمى گذارد.

احترام پدر و مادر[ویرایش]

گرچه عواطف انسانى و مساله حق شناسى به تنهائى براى رعایت احترام به پدر و مادر کافى است ولى از آنجا که دین مبین اسلام حتى در مسائلى که هم عقل در آن استقلال کامل دارد و هم عاطفه آن را بوضوح در میابد سکوت را روا نمى دارد بلکه به عنوان تاکید هم که شده در این گونه موارد دستورات لازم را صادر مى کند در مورد احترام پدر و مادر آن قدر تاکید کرده است که در کمتر مساله اى دیده مى شود و در اکثر موارد بعد از این که دستور داده به این که سایش ‍ نکنید مگر خداى واحد را احترام پدر و مادر را بلا فاصله ذکر مى کند.

لْآمِدِیُّ فِی الْغُرَرِ، عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ قُمْ عَنْ مَجْلِسِکَ لِأَبِیکَ وَ مُعَلِّمِکَ وَ لَوْ کُنْتَ أَمِیراً؛ امام على علیه السلام: به احترام پدر و معلمت از جاى خود برخیز گرچه فرمان روا و امیر باشى. [۱۲]

ارزش و احترام زن[ویرایش]

مرد به طور قطع از نظر جسمانى بر زن تفوق دارد. از نظر مغز و فکر نیز تفوق مرد لااقل قابل بحث است. زن در این دو جبهه در برابر مرد قدرت مقاومت ندارد، ولى زن از طریق عاطفى و قلبى همیشه تفوق خود را بر مرد ثابت کرده است. حریم نگه داشتن زن میان خود و مرد یکى از وسائل مرموزى بوده است که زن براى حفظ مقام و موقع خود در برابر مرد از آن استفاده کرده است.

اسلام زن را تشویق کرده است که از این وسیله استفاده کند. اسلام مخصوصا تاکید کرده است که زن هر اندازه متین تر و با وقارتر و عفیف تر حرکت کند و خود را در معرض نمایش براى مرد نگذارد بر احترامش افزوده مى شود.

در تفسیر آیات سوره احزاب خواهیم دید که قرآن کریم پس از آن که توصیه مى کند زنان خود را بپوشانند مى فرماید: ذلک ادنى ان یعرفن فلا یؤذین یعنى این کار براى این که به عفاف شناخته شوند و معلوم شود خود را در اختیار مردان قرار نمى دهند بهتر است و در نتیجه دور باش و حشمت آن ها مانع مزاحمت افراد سبک سر مى‌گردد.

احترام به کودک[ویرایش]

کودک یک انسان است و هر انسانى به شخصیت خویش علاقه مند است میل دارد دیگران قدرش را بدانند و به شخصیت او احترام بگذارند بزرگداشت دیگران را از علائم بزرگى و شخصیت خویش و یک نوع قدر دانى مى شمارد. پدران و مادرانى که به شخصیت فرزندان خویش علاقه مند هستند باید همواره احترام آن ها را رعایت کنند و وجودشان را گرامى بدارند احترام به کودک یکى از عوامل مهم پرورش شخصیت کودک بشمار مى رود. کودکى که مورد تجلیل و احترام قرار گیرد بزرگوار و شریف و با شخصیت بار مى آید و براى حفظ شخصیت خویش از کارهاى زشت دورى خواهد کرد.

سعى مى کند با انجام کارهاى نیک شخصیت خویش را در نظر دیگران کاملتر گرداند تا بیشترو بهتر مورد تجلیل قرار گیرد. کودکى که مورد احترام پدر و مادر قرار گیرد از رفتار آنان تقلید مى کند و به دیگران احترام مى گذارد. کود یک انسان کوچک است که به شخصیت خویش کاملا علاقه مند است و از توهین و تحقیر آزرده مى شود. کودکى که مورد توهین و تحقیر دیگران قرار گیرد عقده و کینه پیدا مى کند و دیر یا زود دست به طغیان و تمرد خواهد زد و از آنان انتقام خواهد گرفت.

پدران و مادران نادان احترام به کودک را منافى تربیت و با شان پدرى ناسازگار مى‌دانند و مى گویند اگر به بچه ها احترام بگذاریم لوس مى‌شوند و به ما احترام نمى ‌گذارند. بى اعتنائى و بى احترامى به کودکان را وسیله تربیت مى ‌شمارند و بدین وسیله شخصیت آنان را منکوب کرده زبونى و فرومایگى را در نهادشان مى ‌گذارند.

در صورتی که این روش یکى از اشتباهات بزرگ تربیتى مى‌ باشد. احترام به کودک نه تنها پدر و مادر را در نظر کودک کوچک نمى گرداند بلکه روح شرافت و بزرگوارى را در آنان پرورش مى دهد بچه از همان کودکى مى فهمد که پدر و مادر او را یک انسان مى شناسند و برایش ارزش و شخصیت قائل هستند بدین جهت سعى مى کند از کار هائى که مورد پسند جامعه نیست خود دارى کند و کارهاى خوب انجام دهد تا شخصیتش محترم و محفوظ بماند.

متاسفانه هنوز در جامعه هستند کسانى که آن طور که باید و شاید به کودکان احترام نمى گذارند و آن ها را به عنوان یک عضو رسمى خانواده نمى شناسند مثلا در مجالس مهمانى غالبا کودکان طفیلى پدر و مادر هستند بطور رسمى دعوت نمى شوند، جاى آن ها پایین و دم درب اتاق است، بشقاب و کارد و چنگال اختصاصى بر ایشان پیش بینى نمى‌شود. در موقع ورود و خروج کسى به آن ها احترام نمى‌ کند. در اتومبیل صندلى مخصوصى ندارند، یا باید سرپا بایستند یا در دامن پدر و مادر بنشینند. در مجلس حق حرف زدن ندارند، و اگر حرف بزنند کسى به حرفشان گوش نمى دهد.

به طور سبک آن ها را صدا مى‌ زنند و نام مى برند، در معاشرت ها و صحبت ها مؤدبانه با آن ها رفتار نمى کنند. با آن ها سلام و تعارف و خداحافظى و تشکر نمى‌ نمایند. به خواسته هاى آن ها کسى توجه نمى‌ کند و در امور خانوادگى مورد مشورت قرار نمى ‌گیرند. کارهاى سبک و توهین آمیز را آن ها باید انجام بدهند و...

آئین مقدس اسلام که به شخصیت کودکان کاملاً توجه داشته سفارش مى کند که به کودکان احترام بگذارید.

پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله فرمود: فرزندانتان را گرامى بدارید و آن ها را نیکو تربیت کنید تا خدا شما را بیامرزد.

حضرت على علیه السّلام فرمود: فرومایه ترین مردم کسى است که به دیگران توهین کند.

پیغمبر اکرم همیشه و در همه جا با کودکان مدارا و مهربانى مى ‌کرد. وقتى از سفر بر مى‌گشت کودکان به استقبالش مى‌شتافتند، پیغمبر آن ها را مورد نوازش و ملاطفت قرار مى داد، سپس بعضى از آن ها را خودش سوار مى کرد و به اصحابش نیز دستور مى داد بقیه را سوار کنند و با این حال به شهر باز مى گشتند.

از توهین به کودکان حتى شیرخوارگان جداً خوددارى مى نمود. ام الفضل مى گوید: پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله حسین علیه السّلام را در ایام شیرخوارگى از من گرفت و بغل کرد.

حسین به لباس پیغمبر بول کرد. پس من حسین را به شدت از پیغمبر گرفتم به طورى که به گریه افتاد. پیغمبر به من فرمود: ام الفضل! آهسته تر. این بول را آب تطهیر مى کند اما چه چیز مى تواند کدورت و ناراحتى را از قلب حسین برطرف سازد.

نمونه‌ى از آثار برخورد نامناسب با فرزند

فردى در ضمن نامه اش مى‌ نویسد: پدر و ماردم براى من ارزشى قائل نمى ‌شوند. نه تنها به من احترام نمى کردند بلکه غالباً مورد توهین و سرزنش آنان قرار مى گرفتم. مرا در کارها دخالت نمى‌ دادند و اگر کارى انجام مى دادم از آن خرده گیرى مى‌ کردند. در حضور دیگران و حتى دوستانم توهین مى کردند. اجازه نمى دادند در حضور دیگران حرف بزنم. بدین جهت همیشه احساس خوارى و حقارت مى کردم. خودم را ناچیز و یک عضو زائد مى ‌دانستم. اکنون هم که بزرگ شده ام هنوز آن حالت ها باقى مانده است.

در مقابل کارهاى دشوار و مشکلات احساس ناتوانى مى کنم. در انجام کارها نمى توانم تصمیم بگیرم، پیش خود مى گویم: رأى من که درست نیست باید دیگرى برایم اظهار عقیده کند. خودم را بى عرضه و ناچیز مى دانم. به نفس خود اعتماد ندارم و در انجام کارها ناتوانم. حتى در جمع دوستان جرأت حرف زدن ندارم، و اگر هم سخنى بگویم بعداً پشیمان مى‌شوم و تا چندین ساعت فکر مى کنم که آیا سخنان من درست و به موقع بود یا نه. و در این باره پدر و مادرم را مسؤول مى‌ دانم. آرى آن ها بودند که شخصیت مرا این چنین سرکوب نمودند. [۱۳]

تعظیم و احترام کردن به بندگان خدا و فضیلت آن مخفى نماند که اکرام و تعظیم و احترام داشتن بندگان خدا از شرایف اعمال، و فضایل افعال است.

و در حدیث قدسى وارد شده است که: (حق ـ سبحانه و تعالى ـ فرمود که: باید ایمن شود از غضب من هر که اکرام کند بنده مؤمن مرا). و از حضرت رسول ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ مروى است که: (هیچ بنده اى از امت من نیست که ملاطفت کند با برادر مؤمن خود، به نوعى از ملاطفت، مگر این که خدا از خدمه بهشت خدمتکار از براى او قرار مى‌فرماید).

و از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ مروى است که: (هر که خوارى از روى برادر مؤمن خود بردارد خداى ـ تعالى ـ ده حسنه براى او مى نویسد. و هر که بر روى برادر مؤمن خود تبسم کند خداى ـ تعالى ـ از براى او حسنه ثابت کند). و فرمود: (هر که برادر مؤمن خود را مرحبا گوید، خداى ـ تعالى ـ تا روز قیامت مرحبا از براى او مى‌ نویسد). و فرمود: (هر که نزد برادر مسلم خود آید و او را اکرام کند، خداى ـ تعالى ـ را اکرام کرده است).

روزى آن حضرت به اسحق بن عمار فرمود که: (اى اسحق به دوستان من هر قدر توانى احسان کن، که هیچ مؤمن احسان به مؤمنى نکرد و اعانت او ننمود مگر این که صورت ابلیس را خراشید. و دل او را مجروح ساخت). و از جمله امورى که آدمى را به اکرام و تعظیم مردم وا مى ‌دارد، آن است که: به تجربه ثابت شده است که: هر که به هر نظرى مردم را مى بیند مردم نیز به آن نظر به او نگاه مى‌ کنند و او را مى‌ بینند.

آرى: هر کس هر چه مى کارد مى درود.

همینت پسندست اگر بشنوى که گر خار کارى سمن ندروى

                      

و بدان که: اکرام و اعزاز جمیع طبقات مردم، به قدرى که سزاوار ایشان است از جمله اعمال محموده است. و سزاوارآن است که: انسان بعضى از اصناف مردم را به زیادتى تعظیم و اکرام، اختصاص دهد، و از آن جمله اهل علم و فضل و صاحبان ورع و تقوى است. زیرا که در اخبار بسیار تأکید شدید در اکرام و تعظیم این دو طبقه جلیله وارد شده.

احترام پیران[ویرایش]

و از آن جمله پیران و ریش سفیدان اهل اسلام است، که زیادتى اکرام و احترام ایشان بر جوانان لازم و متحتّم است.

  • عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ إِجْلَالُ ذِی الشَّیْبَةِ الْمُسْلِمِ؛ حضرت پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ فرمود که: احترام گذاشتن به مسلمان مو سفید از جمله تجلیل خداست. [۱۴]
  • عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی نَهْشَلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ إِجْلَالُ الْمُؤْمِنِ ذِی الشَّیْبَةِ وَ مَنْ أَکْرَمَ مُؤْمِناً فَبِکَرَامَةِ اللَّهِ بَدَأَ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ ذِی شَیْبَةٍ أَرْسَلَ اللَّهُ إِلَیْهِ مَنْ یَسْتَخِفُّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ؛ عبد الله بن سنان گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمودند از احترام به خدا است احترام گذاشتن به پیر مرد مومن موى سفید و هر که مومنى را گرامى دارد به گرامى داشتن خدا شروع کرده و هر که مومن سفید موى را سبک شمارد خداى عز وجل کسى را بر او گمارد تا پیش از مرگش او را سبک شمارد. [۱۵]
  • وَ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله مَنْ عَرَفَ فَضْلَ کَبِیرٍ لِسِنِّهِ فَوَقَّرَهُ آمَنَهُ اللَّهُ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ؛ حضرت پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ فرمود که: (هر که مراعات کند فضل بزرگتر از خود را به جهت زیادتى سنّ او، و احترام کند او را، خداى ـ تعالى ـ او را از ترس روز قیامت ایمن مى گرداند). [۱۶]
  • وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ ثَلَاثَةٌ لَا یَجْهَلُ حَقَّهُمْ إِلَّا مُنَافِقٌ مَعْرُوفُ النِّفَاقِ ذُو الشَّیْبَةِ فِی الْإِسْلَامِ وَ حَامِلُ الْقُرْآنِ وَ الْإِمَامُ الْعَادِلُ؛ امام صادق علیه السلام: سه کس هستند که حق آن ها را نادیده نگیرد کسى جز منافقى که به نفاق معروف است کسى که مویش را در اسلام سفید کرده و کسى که قرآن را در بر دارد و پیشواى عادل. [۱۷]

و از حضرت صادق علیه السّلام مروى است که: (بزرگ شمردن شیخ پیر، و تعظیم او، تعظیم و بزرگ شمردن خدا است).

و فرمود که: (از ما نیست هر که احترام نکند پیران ما را. و رحم نکند بر صغیران ما). و از جمله کسانى که زیادتى احترام ایشان سزاوار است، بزرگ طایفه، و کریم قوم است.

و حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود که: (هر گاه کریم قوم، و بزرگ ایشان بر شما وارد شود اکرام او کنید).

احترام سادات[ویرایش]

و از جمله طوایفى که زیادتى تعظیم و اکرام ایشان لازم، و احترام ایشان متحتّم است، سلسله جلیله سادات علویه است، که مودّت و محبّت ایشان، اجر رسالت، و مزد نبوّت است.

و از حضرت رسالت پناهى صلّى اللّه علیه و آله مروى است که: (شفاعت من ثابت است از براى هر که اعانت کند ذرّیّه مرا به دست، یا زبان، یا با مال خود). و فرمود: (چهار نفر را من شفاعت خواهم نمود در روز قیامت:

  • یکى: آن که اکرام کند ذرّیّه مرا.
  • دوم: آن که حاجت ایشان را بر آورد.
  • سیّم: آن که سعى نماید از براى ایشان در وقتى که مضطر باشند.
  • چهارم: آن که به دل و زبان، با ایشان دوستى و محبّت کند).

و فرمود: (اکرام کنید خوبان ذرّیّه مرا از براى خدا. و بدان ایشان را از براى من) و احادیث در فضیلت سادات، و اجر اکرام و تعظیم ایشان بى نهایت است. و آن چه مذکور شد از براى اهل ایمان کافى است.

شایسته ترین افراد براى احترام[ویرایش]

وَ قَالَ علیه السلام أَوْلَى النَّاسِ بِالْکَرَمِ مَنْ عُرِفَتْ بِهِ الْکِرَامُ

امام على علیه السلام: شایسته ترین افراد براى احترام کردن کسانى هستند که جوانمردى در آنان ریشه کرده باشد. [۱۸]

خداوند در قرآن مجید مى فرماید از سرزمین پاک گیاه روید و از سرزمین ناپاک غیر از خس و خار چیز دیگرى نروید نژاد بشر هم چنین است غالب فرزندا بزرگان و شایستگان شایسته شوند و شایستگى و احترام را درک کنند و آنان که ریشه و تربیت خانوادگى ندارند ارزش براى احترام قائل نیستند و چه بسا احترام را درک نمى کنند بلکه گاهى احترام آنان را فاسدتر مى ‌کند.

احترام مذموم در بیانات امام على علیه السلام[ویرایش]

نهج، نهج البلاغة وَ قَالَ علیه السلام وَ قَدْ لَقِیَهُ عِنْدَ مَسِیرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِینُ الْأَنْبَارِ فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَاشْتَدُّوا بَیْنَ یَدَیْهِ مَا هَذَا الَّذِی صَنَعْتُمُوهُ فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا فَقَالَ علیه السلام وَ اللَّهِ مَا یَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُکُمْ وَإِنَّکُمْ لَتَشُقُّونَ بِهِ عَلَى أَنْفُسِکُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِی آخِرَتِکُمْ وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ وَ أَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّارِ؛ امام على علیه السلام هنگامى که رهسپار شام بود گذارش به شهر انبار افتاد عده‌اى وقتى حضرت را دیدند از مرکب هاى خود پیاده شدند و در جلو حضرت دویدند حضرت فرمود این چه کارى بود کردید؟ عرض کردند عادت ما است که این طور از زمامداران خود احترام کنیم.

امام فرمودند به خدا سوگند این کار براى زمامدارانتان فائده ندارد و شما در دنیا خود را به زحمت مى اندازید و در آخرت بدبخت خواهید بود. راستى چقدر ضرر دارد که در دنیا زحمت و در آخرت کیفر! و چه بسیار سود دارد آسودگى که همراه آن ایمنى از آتش باشد. [۱۹]

تواضع و احترام براى بشر هر چند امام یا پیامبر باشد وقتى گناه و در حد شرک است که همانند احترام براى خدا باشد: مانند به خاک افتادن و پیشانى بر خاک گذاشتن که حرام است. این که مى بینیم بعضى در کنار قبور امامان به خاک مى افتند اگر قصد و نیتشان سجده شکر براى خدا است کار خوبى است (گر چه اگر در محلى باشد کسانى باشند او را متهم به شرک کنند نباید خود را در معرض اتهام قرار دهد) و اما اگر براى امام سجده کنند حرام و شرک است. سجده مخصوص خداست. آنان ریشه کرده باشد.

نکته: در زمان گذشته جمعیت کم و قابل کنترل بود ولى امروز جمعیت زیاد و غیر قابل کنترل است و حرف شنوى هم در بعضى موارد ندارند و دیگر این که بزرگان امروز هم هم چون مولایشان از احترام هاى آن چنینى ناراحت هستند.

احترام خویشان و نزدیکان[ویرایش]

قرآن مجید مراعات خویشاوندان را در ردیف تقواى از خدا قرار داده مى فرماید: وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِى تَسائَلُونَ بِهِ وَالاَرْحامَ انَّ اللّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبا و بپرهیزید از خدایى که به نام او از هم درخواست مى کنید و درباره ارحام و خویشاوندان کوتاهى نکنید که همانا خدا مراقب شما است..

امام صادق علیه السّلام در باره این آیه مى فرماید: منظور از ارحام در آیه خویشاوندان است که خدا دستور به احترام و ارتباط با آن ها داده است، آیا نمى بینى که ارحام را با اسم خود مقرون کرده.

و در حدیثى از اوست که مردى خدمت پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم آمده عرض کرد یا رسول اللّه خانواده من جز ستم و ناسزا و قطع رابطه با من کارى نکردند، آیا آن ها را ترک کنم؟

حضرت فرمود: در این صورت خدا هم همه شما را ترک خواهد کرد.

عرض کرد: پس چه کنم؟

حضرت فرمود: هر کس با تو قطع رابطه کرد تو با او رابطه بر قرار کن و هر کس تو را محروم کرد تو عطایش کن و هر کس به تو ظلم کرد او را ببخش اگر چنین کنى خدا تو را در مقابل آنان پشتیبانى مى‌ کند.

و باز مى فرماید: چیزى جز صله رحم سراغ نداریم که عمر را زیاد کند، تا جائى که کسى که عمرش فقط سه سال است ولى با خویشاوندان رابطه بسیار دارد خدا سى سال به عمرش مى‌افزاید و آن را سى و سه سال مى کند، و کسى که عمرش سى و سه سال است ولى با خویشاوندان قطع رابطه مى‌کند خدا سى سال از عمرش مى کاهد و آن را سه سال مى کند.

و امام باقر علیه السّلام مى فرماید صله ارحام اعمال را تزکیه، اموال را زیاد، بلاها را دفع، و حساب را آسان مى کند و اجل را به تأخیر مى‌ اندازد.

صلة الارحام تزکّى الاعمال و تنمى الاموال و تدفع البلوى و تیسّر الحساب و تنسى الاجل.

و مى‌فرماید: که رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: وصیت مى کنم از امتم آن هایى را که شاهدند و آن هایى را که غائب و آن هایى را که در صلب مردان و رحم زنان هستند تا روز قیامت که صله رحم به جا آورند، اگر چه بین آن ها فاصله یکسال راه باشد، چه، صله رحم جزء دین است.

و مى فرماید: رحم (خویشاوندى) روز قیامت آویزان به عرش است، مى گوید (خدایا) هر کس حق مرا مراعات کرد با او رابطه بر قرار کن و هر کس حق مرا مراعات نکرد او را از خود دور کن.

شهید ثانى مى فرماید: رحم، بنا به روایات و اجماع، عبارت از نزدیکانى است که معروف به اصل و نسب انسان باشند اگر چه به علت کثرت نسل از انسان دور شده باشد و ازدواج با او جایز باشد.[۲۰]

احترام یاران[ویرایش]

  • مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ یَقُولُ عَظِّمُوا أَصْحَابَکُمْ وَ وَقِّرُوهُمْ وَ لَایَتَجَهَّمُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ لَاتَضَارُّوا وَ لَاتَحَاسَدُوا وَ إِیَّاکُمْ وَ الْبُخْلَ کُونُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ؛ امام باقر علیه السلام: یاران خود را بزرگ شمارید و آنان را احترام کنید و برخى از شما بر برخى دیگر هجوم نبرید و به هم زیان نزنید و بر هم حسد نورزید و از بخل بپرهیزید تا از بندگان با اخلاص و شایسته خدا باشید. [۲۱]

احترام فقیر مسلمان[ویرایش]

وَ مَنْ أَکْرَمَ فَقِیراً مُسْلِماً لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ یَضْحَکُ إِلَیْهِ؛ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله: هر که فقیر مسلمانى را احترام کند روز قیامت خدا را ملاقات کند در حالى که خندان است. [۲۲][۲۳]

فرق احترام و شرک[ویرایش]

احترام و شرک دو چیز جداگانه هستند، محترم داشتن چیزى معبود قرار دادن آن نیست گفتیم: مشرکان خدا را عبادت نمی کردند و بتها را در تدبیر عالم مؤثر می دانستند. مثلا زیارت قبور پیامبران و امامان و صلحا و پدر و مادر و این که کسى صاحب قبر را شفیع آورده و بگوید: خدایا به احترام صاحب این قبر حوائج مرا بر آورده کن هیچ یک از این ها مصداق شرک نیست و گرنه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آن را تحریم می کردند.

ما نه بصاحب قبر عبادت می کنیم و نه او را در کارى از کارهاى عالم مستقل می دانیم بلکه چون در راه رضاى خدا قدم برداشته و با نفس مبارزه کرده و پیش خدا محترم است او را شفیع قرار می دهیم. خدا نیز او را شفیع قرار داده بعبارت دیگر می گوئیم: خدایا همانطور که ما را بوسیله این امام و این پیامبر هدایت فرموده بحق وى فلان درد ما را دوا کن و تو خود براى آن ها حق قرار داده و فرموده‌اى: «وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» [۲۴] درست است آن ها بر تو حقّى ندارند ولى تو این حق را براى آن ها قرار داده‌اى و فرموده‌اى: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ» [۲۵]

همچنین تقبیل و بوسیدن اعتاب مقدسه و تبرّک به آن ها هیچ یک مصداق شرک نیستند وهّابى ها متوجه فرق میان احترام و شرک نشده از این کارها نهى میکنند و بقبور بزرگان اهانت کرده اند.

شاهد بارز این سخن حجر الاسود و کعبه است باتفاق اهل اسلام بوسیدن و دست مالیدن بحجر الاسود جایز و ثواب است و هم چنین کعبه. و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حجر الاسود را استلام فرموده و بوسیده است. هم چنین است طواف کعبه و غیره حال آن که حجر الاسود و کعبه فى نفسه لا یضر و لا ینفع اند این مطلب را در کتاب سیرى در اسلام فصل شرک مفصلا توضیح داده ام.

پانویس[ویرایش]

  1. پرش به بالا مستدرک الوسائل، ج 9، ص 123
  2. پرش به بالا سوره مائده، 32
  3. پرش به بالا مستدرک الوسائل، ج 14، ص 12
  4. پرش به بالا الکافى، ج 2، ص 358
  5. پرش به بالا وسائل الشیعه، ج 12، ص 293
  6. پرش به بالا الکافی، ج 2، ص 326
  7. پرش به بالا سوره بقره، 83
  8. پرش به بالا سوره اسراء، 23
  9. پرش به بالا سوره اسراء، 289
  10. پرش به بالا بحارالانوار، ج 72، ص 454
  11. پرش به بالا مستدرک الوسائل، ج 11، ص 267
  12. پرش به بالا مستدرک الوسائل، ج 15، ص 203
  13. پرش به بالا معراج السعادة، ج 2، ص 474
  14. پرش به بالا الکافی، ج 2، ص 165
  15. پرش به بالا الکافی، ج 2، ص 658
  16. پرش به بالا وسائل الشیعة، ج 12، ص 99
  17. پرش به بالا وسائل الشیعة، ج 12، ص 98
  18. پرش به بالا نهج البلاغة ص 553
  19. پرش به بالا بحارالانوار، ج 32، ص 397
  20. پرش به بالا ترجمه اخلاق ص 193
  21. پرش به بالا الکافی، ج 2، ص 173
  22. پرش به بالا بحارالانوار، ج 73، ص 361
  23. پرش به بالا قاموس قرآن، ج 4، ص 27
  24. پرش به بالا سوره روم، 47
  25. پرش به بالا سوره مائده، 35